٧

٦

٥
٤
٣
٢
١
صفحه
 
 
من بعضى اوقات دچار لرزش دست مى شوم. البته در حالت عادى، دستم، هيچگونه لرزشى ندارد. لرزش دست چپم بيشتر است تا دست راستم ولى هر دو دستم لرزش را دارد.

آزمايش غده تيروئيد هم داده ام كه خو شبختانه مشكلى نداشتم. و از مغزم هم ام آر آى هم شده كه مشكلى نداشتم. فقط طپش قلب زيادى دارم اما خود قلبم هم مشكلى ندارد. .پيش انواع دكتر ها هم رفته ام ولى هيچ نتيجه اى نگرفتم. اميدوارم شما به من كمك كنيد.
 
 
 
 
شما در مورد اقدامات و گفته هاى پزشکان چيزى ننوشته ايد و همچنين بيان نکرده ايد که آيا روانپزشک و روانشناس هم شما را ديده اند يا خير؟ و در مجموع تشخيص چه بوده است؟ ولى لرزش دست و طپش قلب بدون اينکه از لحاظ جسمانى مشکلى وجود داشته باشد ناشى از اضطراب و وجود استرسهايى در زندگى فرد مى باشد. اما نوع اضطراب بستگى به علائم ديگرتان دارد.

سعى کنيد موقعيتهايى را که دچار لرزش و طپش مى گرديد شناسائى نموده و با شناخت مشکل و با توجه به علائم ديگر با استفاده از روشهايى که در سايت در مورد اضطراب نوشته شده، اين حالات را تخفيف دهيد. اما اگر موفق نشديد و احساس کرديد که نمى توانيد مشکل را شناسايى و با آن مواجه شويد حتماً به يک روانشناس يا روانپزشک مراجعه نمائيد.
 
 
احساس بيهوده بودن و بى هدف بودن دارم. دوست دارم زندگيم با شور و حرارت و انرژى سابق باشد. چه كنم؟
 
 
 
 
کاهش انرژى و پائين آمدن خلق به عوامل متعددى بستگى دارد، از جمله روابط زناشوئى، مشکلات مربوط به فرزندان، مشکلات اقتصادى، عوامل روانپزشکى و عصبى مثل افسردگى و اضطراب و عوامل متعدد ديگر که با توجه به اطلاعات کمى که شما نوشته ايد قضاوت مشکل است. اما يکى از دلايل عمده در زوجهاى جوان يکنواختى روند زندگى و و عدم نزديکى بين نوع علائق زن و شوهر مى باشد. اگر شما داراى چنين وضعيتى هستيد اولاً نوع تفريح و علائق تان را با همسر خود نزديک نموده و در درجه دوم و مهمتر اينکه سعى کنيد در شيوه زندگى خود تغييراتى ايجاد نمائيد و حتى المقدور فعاليتهايى از قبيل فعاليتهاى ورزشى و هنرى مورد علاقه تان را در برنامه هاى روزانه بگنجانيد و بدانيد تغييرات جزئى حتى در اثاثيه منزل نيز مى تواند در تغيير حالات خلقى موثر باشد و تغييرات مهمتر اثرات بيشترى خواهد داشت. ولى اگر به تنهائى قادر به انجام برنامه ريزى و اقدامات لازم نبوديد حتماً از يک روانشناس کمک بگيريد.
 
 
وقتى سالها يا ماهها براى انجام مدتيشن فاصله مى افتد شروع مجدد برايم نامطلوب است. واكنشم بعد از وقفه طولانى، بعد از انجام مديتيشن به جاى آرامش و احساس خوب، گريه كردن است. لطفا مرا راهنمايى كنيد.
 
 
 
 
با سلام، من فکر مى کنم که شما فعاليتها را بطور کامل و صحيح انجام نمى دهيد که ممکن است ناشى از مشغله هاى ذهنى شما بوده و تمرکز لازم را بدست نمى آوريد و يا اينکه دچار يک بحران هستيد و اين بحران علائم حادى را ايجاد نموده که مانع از انجام صحيح مديتيشن مى گردد.

لذا لازم است با مدرس مديتيشن خودتان مشورت نماييد. در صورت عدم دسترسى به مدرس مديتيشن بهتر است به يک روانشناس مراجعه کنيد و اطلاعات کاملترى بيان نمائيد.
 
 
من از كودكى بچه اى بى نهايت درونگرا و تنها بوده ام. ٥سال است كه افسردگى من شدت گرفته است. اولين بار كه فكر خود كشى به سرم زد ١٠ ساله بودم.

.٢بار دست به خودكشى زدم و موفق نشدم كه تنها مادرم در جريان يكى از آنهاست. حدوده ٣ سال قبل شكست عشقى بدى خوردم. در حال حاضر ٦ ماه است كه با شخصى آشنا شدم و قصد ازدواج داريم. او و خانواده اش هرچه تلاش كردند خانواده ام حاضر نشدند حتى حضورى صحبت كنند و تنها زمان ٤ ساله دادند تا ما شروط آنها را انجام دهيم.

حالا من چطور با اين شرايط بد روحى ام ٤سال صبر كنم؟ در حالى كه ٢١ سال سن دارم و با اينكه خانوادم تحصيل كرده اند تضميين نمى دهند كه در صورت آمدن فردى بهتر مرا تحت فشار نگذارند. آيا بايد با همه اين «اما» و «اگرها» ٤سال برده مطيع باشم؟ در حالى كه روحيه هر دوى ما آسيب ديده و هر دو به شدت به هم علاقه داريم ... (در ضمن ما با هم به مشاوره رفتيم و او با همه شرايط و مشكلات من كنار آمده است)
 
 
 
 
با سلام، شما که اقدام خوب مراجعه به مشاوره را داشتيد، ايکاش اين سوال و مشکلتان را نيز با وى مطرح مى کرديد، زيرا در جلسه حضورى کسب اطلاعات مورد نيز و ارزيابيها به راحتى صورت مى گيرد و جواب منطقى تر و مناسبترى دريافت مى کرديد.

در هر صورت شما دليل خانواده را براى به تعويق انداختن ٤ ساله مطرح نکرديد. اگر دليل منطقى داشتند شما بايد موضوع را بپذيريد چون که از لحاظ سنى نيز، شما هنوز خيلى فرصت داريد. لذا در اينصورت، هم شناخت بيشترى نسبت به فرد مورد نظر خودتان بدست مى آوريد و هم اينکه ممکن است خانواده احساس کنند که شما آمادگى و پختگى لازم را بدست آورده ايد و خيلى زودتر از ٤ سال با ازدواج شما موافقت نمايند.

يا اينکه اگر مشکل مربوط به شرايط زندگى آن فرد مى باشد، مشکلات ايشان نيز کاهش يابد. وليکن من توصيه مى کنم به مشاوره ادامه داده و راهکارهاى لازم را جهت رضايت خانواده مورد بررسى قرار دهيد.
 
 
مى خواستم بدانم با توجه به اينكه افسردگى دارم و نمى توانم از هيچگونه دارويى استفاده كنم و با توجه به اينكه سابقه اين بيمارى در من هست و قبلا از شوك استفاده نموده ام الان هم مى توانم اينكار را انجام دهم؟ همچنين با توجه به اينكه عوارض شوك فراموشى است به چه تعداد بايد شوك بگيرم كه دچار فراموشى نشوم.
 
 
 
 
شما مى توانيد باز هم شوک بگيريد (البته با تشخيص پزشک معالج) و مشکلى از اين بعد نخواهيد داشت. اما در مورد فراموشى بايد گفت که شوکها فراموشى موقت دارند و ميزان تاثير آن به افراد بستگى به وضعيت خود فرد دارد وليکن بسته به تعداد آن نمى باشد ممکن است شوک اول ايجاد فراموشى نمايد و يا اينکه با ١٠ شوک نيز فراموشى ايجاد نشود، اما فراموشيها موقتى مى باشد.

در هر صورت تعداد شوک برحسب نوع بيمارى و شدت آن در نظر گرفته مى شود نه بر حسب فراموشى و بهتر است اين مساله را به عهده پزشک معالج بگذاريد و مطمئناً اطلاعات صحيح در اختيار شما خواهند گذاشت و حتماً قصد کمک و درمان شما را خواهند داشت.
 
 
من از نگرانى مفرط در رابطه با عزيزانم رنج مى برم به طورى که هر بار از من به خاطر کوچکترين کارى دور مى شوند، از شدت نگرانى آرامش و تمرکز خود را کاملا از دست مى دهم. مدام بايد خبر بگيرم. اين موضوع به شدت اذيتم مى کند. چکار کنم؟
 
 
 
 
شما علائم اضطرابى را بيان نموده ايد. اگر اين حالت در عملکرد تحصيلى، و يا اجتماعى شما خللى عمده و جدى وارد نمى کند شما مى توانيد با مطالعه مطالب مربوط به اضطراب در همين سايت شروع به اقدامات مثبت و درمانى نمائيد و در صورت نياز تماس گرفته و کمک بخواهيد.

اما اگر دچار افت عمده در عملکردهايتان هستيد بهتر است که حتماً به روانشناس و يا روانپزشک مراجعه نمائيد.
 
 
متخصص مغز و اعصاب مى تواند مشاور خوبى براى كليه مسائل و مشكلات روحى روانى باشد؟ من فرق كارى بين متخصص مغز و اعصاب و روانپزشك را نمى دانم.
 
 
 
 
غير از جراحان مغز و اعصاب، يک تخصص مغز و اعصاب وجود دارد که متخصصان آن به نورولوژيست معروف هستند و به درمانهاى سيستم عصبى مى پردازند و از دارو درمانى استفاده مى کنند و کار مشاوره نمى کنند. اما در ايران با توجه به نگرش منفى مردم به روانپزشکى، تعداد زيادى از روانپزشکان از اصطلاح متخصص مغز و اعصاب در تابلو و يا مهر خود استفاده مى کنند. اين متخصصين هم دارو درمانى انجام مى دهند و هم عده اى از آنها درمانهائى غير داروئى و مشاوره مى دهند.
 
 
من يك سال است كه ازدواج كرده ام و همسرم دختر خاله من است وخيلى هم به هم علاقه مند بوديم. اما مدتى است كه هيچ علاقه اى به او ندارم. علتش هم اين است كه گيرهاى بى خودى به من مى دهد، مثلا فلان لباس رو بپوش.

فلان غذا را بخور يا نخور. فلان چيز را بايد بخرى و ... به هر حال هرچه مى گويد بايد همانجورى باشد و چندين بار هم سر همين مسايل با هم جرو بحث كرده ايم ولى نتيجه اى نداد و پس از چند روز آشتى مى كنيم.

چند روز پيش با يكى از دوستانش در دانشگاه حتى سيگار هم كشيده بود كه من با او دعوا كردم ولى گفت اشكالى ندارد و من هم ديگه نسبت به او خيلى بى علاقه و بى اعتماد شدم. اما احساس مى كنم او خيلى من را دوست دارد ولى من هيچ اعتنايى به او نمى کنم. لطفا راهنمايى كنيد چكار كنم؟
 
 
 
 
شما و همسرتان در برقرارى ارتباط بين فردى مناسب دچار مشکل هستيد و اين مشکل به هر دو نفر مربوط مى باشد و مختص يک نفر نيست. چون ارتباط بين فردى مثل يک داد و ستد دو طرفه است. بايد بدانيد که رابطه زناشوئى يک رابطه دشمنى با افراد بدخواه، يا رابطه بالا دست با زير دست نمى باشد.

اين رابطه با سلامتى روانى شما ارتباط دارد و بنابراين اعمال مثل بى اعتنائى و يا قهر کردن و يا عدم پيدا کردن راه حلى مناسب، بجز تخريب اين رابطه و زندگى چيزى به همراه ندارد. البته نمى دانم شما فرزندى داريد يا خير؟ ولى ادامه اين رابطه به نفع هيچکدام از شما نبوده و بخصوص سلامتى فرزند و يا فرزندانتان را نيز به خطر مى اندازيد.

بنابراين در قدم اول بهتر است که اينقدر به ابعاد منفى يکديگر توجه نکنيد و دنبال پيدا کردن مقصر در مشاجرات خود نباشيد و به يکديگر گوش کنيد. اما در قدم دوم بهتر است حتماً به يک مشاور مراجعه نمائيد چون اين مشکل بايد طى يک سرى جلسات و تغيير در نگرشها و روابط توام باشد.
 
 
من از اين مقوله رنج مى برم كه ديگر مثل گذشته هيچ چيز مرا شاد نمى كند. يعنى حتى از موفقيتهاى دوستان بسيار نزديكم هم نمى توانم با تمام وجود خوشحال شوم و بخندم. آيا اين حالت من طبيعى است و اگر پاسخ شما منفى است لطفا مرا راهنمايى كنيد.
 
 
 
 
در مورد نرمال بودن رفتار به راحتى نمى توان اظهار نظر نمود بلکه بايد معيارهايى را مورد توجه قرار داد که اطلاعات داده شده از طرف شما کفايت نمى کند.

اما در مورد احساستان بايد گفت يکى از علتهاى آن (بخصوص اگر در گذشته اين حالت را نداشتيد) مى تواند افسردگى باشد، که بايد زودتر براى درمان آن اقدام نمائيد. اما اين تشخيص بايد بررسى شود بنابراين بهتر است به يک روانشناس و يا روانپزشک مراجعه نمائيد تا تشخيص قطعى گذاشته شود.
 
 
دختر ٢ ساله اى دارم كه به برادر ٥ ماهه اش حسودى مى كند. مثلا هر گاه چشم ما را دور مى ببيند او را كتك مى زند. لطفا مرا راهنمايى كنيد كه چگونه با دخترم رفتار كنم.
 
 
 
 
مادر محترم، رفتارهاى بچه ها معمولاً واکنشى به رفتارهاى والدين مى باشد. معمولاً توصيه مى شود که براى به دنيا آمدن نوزاد جديد، به فرزند قبلى، از دوران حاملگى، آماده داده شود و پس از زايمان نيز اين رفتار ادامه يافته و در امور مربوط به نوزاد وى را مشارکت دهيد.

علاوه بر آن والدين بايد رفتار کنترل شده داشته تا احساس تفاوت گذاشتن به بچه اول دست ندهد. زيرا بدون اراده و با توجه به ضعف نوزاد، توجه زياد والدين بخصوص مادر به وى اختصاص مى يابد. بنابراين بهتر است وقتى که شما با فرزند کوچک هستيد پدر وقت بيشترى با دخترتان باشند. از او در نگهدارى بچه و کارهاى ساده مثل شير دادن کمک بگيريد، و زمانيکه به کودک نزديک مى شود نگران نشويد و واکنش تند نشان ندهيد. اگر امکان مراجعه به روانشناس نداريد، حتماً کتابهاى موجود در زمينه ارتباط با کودکان را مطالعه کنيد.
 
 

آيا مى شود افسردگى را بدون دارو درمان كرد؟ (منظور افسردگى شديد نيست (

 
 
 
 
افسردگى بايد بررسى و ارزيابى گردد و بايد توسط يک متخصص تشخيص گذاشته شود. البته درمانهاى غير داروئى براى افسردگى وجود دارد و موثر نيز مى باشد ولى بايد با کمک يک روانشناس و يا يک روانپزشک صورت گيرد.

بنابراين بهتر است شما هم اقدام به مراجعه بکنيد و اگر تشخيص افسردگى داده شد درمانهاى غير داروئى را شروع کنيد.
 
 
من دخترى ٥/٣ ساله دارم كه خيلى لجباز است. هر چيزى كه ببيند و خوشش بيايد مى خواهد و اگر براى او تهيه نكنيم جيغ مى كشد و مرا در خيابان مى زند. خيلى دير قانع مى شود و اصلا منطقى نيست. لطفا مرا راهنمايى كنيد چگونه با او برخورد كنم كه نه عقده اى شود و نه لوس.
 
 
 
 
چطور انتظار داريد که يک دختر ٥/٣ ساله منطقى رفتار کند، و هنوز خيلى زود است که تفکر منطقى در او شکل بگيريد. آنچه که يک بچه ٥/٣ ساله نشان مى دهد عمدتاً ياد گرفته شده و تقويت شده است يعنى احتمالاً هميشه وقتى بيرون رفته چيزى برايش خريدارى شده و يا اينکه وقتى جيغ مى کشد به خواسته اش مى رسد.

راههاى مختلفى براى مواجهه با اين مشکل وجود دارد که يک روش آن است که قبل از بيرون رفتن به وى هشدار داده و يادآورى کنيد که هيچ خواسته اى نداشته باشد و شما هم چيزى نمى خريد. وقتيکه در بيرون به رفتار خود ادامه داده شما هيچ توجه اى کنيد و فقط صحبتهايتان را يادآورى کنيد و با خونسردى منتظر بمانيد تا آرام شود.

فقط وقتى کار خطرناکى انجام مى دهد دخالت کنيد و مانع آسيب به خودش شويد. اگر موفق نشديد حتماً بهتر است به روانشناس مراجعه کنيد تا با بررسى کودک و شرايط خانواده روشى مناسب را به شما آموزش دهند.
 
 
داروى بى خوابى همراه با تشنج ناشى از بى خوابى چيست؟
 
 
 
 
اکثر داروهاى ضد تشنج اثرات آرامبخشى و خواب آورى دارند. چنانچه داروى ضد تشنج نتواند در بهبودى خواب کمک کند مى توان از داروهاى خواب آور که در درمان تشنج خللى وارد نياورد استفاده نمود. از بين داروهاى ضد تشنج به عنوان مثال کاربامازپين اثرات خواب آور خوبى دارد
 
 
با كسى كه مبتلا به پارانوئيد است بايد چگونه رفتار كرد؟
 
 
 
 
در درجه اول سعى کنيد براى اقدام درمانى به پزشک مراجعه نمائيد و اگر تشخيص پزشک نيز همين بود چگونگى ارتباط را، با توجه به شناخت دکتر، بهتر مى توان توضيح داد.

اما بطور کل اگر مريض شما هذيان داشته باشد نبايد آن را تائيد يا تکذيب نمائيد، بايد دقت کنيد که از لحاظ رفتارى در چارچوبهاى فکرى بيمارى (فکر هذيانى و پارانوئيدى) تحريک صورت نگيرد.
 
 
آيا تا كنون افسردگى ژنتيك و مزمن درمان قطعى داشته است؟
 
 
 
 
افسردگى اصولاً مى تواند ريشه ژنتيکى داشته باشد و در برخى موارد سير مزمنى دارد. درمانهاى در حال حاضر مثلاً داروهاى ضد افسردگى، مى تواند در درمان افسردگى مزمن نيز موثر باشد اگر چه احتمالاً درمان نياز به زمان طولانى ترى دارد.
 
 
داراى افسردگى متوسط هستم. بل از زايمان هميشه به زندگى اميدوار بودم و منتظر روزهاى خوب بودم. اما مدتى بعد از زايمان دچار افسردگى شدم. ابتدا به حساب افسردگى پس از زايمان گذاشتم و به خودم روحيه مى دادم ولى هواى زمستانى و سرد هم به اين افسردگى من اضافه شد دور بودن از همسرم و خانه ام اين وضعيت را تشديد كرد و در نهايت هنوز پس از گذشت هفت ماه وضعيت روحيم كاملا خوب نشده.

خيلى زودرنج شده ام و ديگر توانايى ادامه زندگى را در خودم نمى بينم. زو مى كنم دخترم هرچه زودتر بزرگ شود تا با خيال راحت بميرم. با اينكه در اين مدت اتفاقات خوبى برايم افتاده مثلا خانه خريده ايم ولى هرچه تلاش مى كنم به نكات مثبت زندگى نگاه كنم نمى توانم.

از طرفى دورى دوستانى كه برايم دلسوز و مهربان بوده اند هم مرا اذيت مى كند احتياج به كسى دارم كه حرف هايم را بشنود و به من اميدوارى بدهد مى دانم كه اگر شوهرم حوصله گوش كردن به حرفهايم را هم داشته باشد باز هم راه حلى برايم ندارد. مى انم كه فقط خودم مى وانم به خودم كمك كنم ولى ديگر خسته شده ام.

فكر ميكردم اگر بهار بيايد حالم كاملا خوب خواهد شد اما بهار آمد و من هنوز گاهى احساس نااميدى مى كنم. يلى دوست دارم به روزهاى گذشته برگردم هر چند آن روزها موفقيتهاى امروز را نداشتم ولى حس قدرتمندى براى ادامه زندگى داشتم. براى روزهاى گذشته كه پراميد بودند اشك مى ريزم و در حسرتشان مى مانم.

نمى دانم كه آيا اين حس زندگى دوباره به سراغم خواهد آمد يا نه. امروز فقط براى امروز زنده ام و به اميد اينكه دخترم زودتر بزرگ شود و وابسته به كسى نباشد. چگونه بايد به اين حس اميدوارى برسم؟
 
 
 
 
شما همانطوريکه نوشته ايد احتمالاً دچار افسردگى هستيد و اين حالات و نااميديها و اينکه از همه کس و همه چيز نا اميد هستيد و افکار خودکشى دارند مربوط به افسردگى شما مى شود.

بنابراين بهتر است که هر چه زودتر اقدامات درمانى را شروع کنيد و به يک روانپزشک مراجعه نمائيد. مى توانيد از سايت در اين زمينه کمک بگيريد.
 
 
من در برخورد با ديگران دچار استرس شديد مى شوم به طورى كه در كيفيت بر قرارى ارتباط من تاثير مى گذارد. اين استرس در بر خورد با جنس مخالف بيشتر است و يا بهتر است بگويم كه از برقرارى ارتباط با آنها هراس دارم! لطفا كمكم كنيد. تا اعتماد به نفسم را دوباره به دست بياورم.
 
 
 
 
شما احتمالاً دچار ترس اجتماعى هستيد که از سنين پائين در شما شکل گرفته و حالا تشديد شده است. لذا شما نياز به مراجعه به روانشناس داريد و کمک از طريق مکاتبه بسيار سخت خواهد بود لذا سعى کنيد حتماً به يک مشاور و روانشناس مراجعه کنيد
 
 

من تقريبا تنها زندگى ميكنم لطفا به من بگوييد چگونه اين تنهايى را تحمل كنم؟

 
 
 
 
اگر منظور شما از تنهايى اين است که کسى با شما زندگى نمى کند و به تنهائى زندگى مى کنيد، يکى از ساده ترين کارها اين است که در اوقات فراغت در فعاليتهاى تفريحى و اجتماعى مشارکت نموده و سعى کنيد ارتباطات سالم با گروه هم سن برقرار نمائيد. اما اگر احساس تنهائى داريد حتى در حضور جمع، آن وقت مساله فرق مى کند و بايد به پزشک مراجعه نمائيد.
 
 

الان مدت دو هفته هست كه فكر مى كنم هيچ حسى ندارم. قبل از آن براى دورى از دوست پسرم كه عاشقش بودم خيلى غصه مى خوردم ولى الان انگار حسى ندارم. فقط مى ترسم كاری كنم.
دلم مى خواهد حسابى گريه كنم تا آرام شوم ولى نمى توانم. انگار اشكهايم تمام شده است. انگار بى حس شدم، نمى توانم كارى كنم ....

 
 
 
 
در چنين بحرانهايى معمولاً افراد از مراحلى مى گذرند که يکى از آن مراحل همين حالتى است که شما داريد و در واقع مرحله سوم مى باشد که فرد دچار کرختى، بى حسى و بى تفاوتى مى گردد.

که بسيار خوب است زيرا شما در عرض دو هفته به مرحله سوم رسيده ايد و به خودتان فرصت بدهيد تا اين مراحل به اتمام رسد. بهتر است که بتدريج زندگى معمولى و همچون گذشته را به علاوه درگيرى بيشتر در فعاليتهاى جمعى و تفريحى آغاز کنيد.
 
 

مدتى است كه شوهرم چشمش تيك گرفته است. چه بايد كرد؟

 
 
 
 
تيک معمولاً زمينه اضطرابى دارد و شما بايد بررسى کنيد و ببينيد که در زندگى کارى و خانوادگى همسرتان چه مشکلى به وجود آمده است و سعى در برطرف نمودن آن نمائيد.

اگر هنوز تيک ايشان شدت نيافته است نکات مربوط به اضطراب در سايت مى تواند به وى کمک کند در غير اينصورت حتماً قبل از شدت يافتن به يک روانپزشک و يا روانشناس مراجعه نمائيد.
 
 

دخترى ٢٠ ساله هستم. دو سال پيش که در مقطع پيش دانشگاهى بودم به خاطر افسردگى مجبور به ترک تحصيل شدم. در طى اين دو سال در حالى که تحت درمان بودم به صورت غير حضورى هم درس را ادامه دادم من مى خواهم خود را براى کنکور سال آينده آماده کنم ولى مشکل اين است که زمانى که سر جلسه امتحان حاضر مى شوم تمام مطالبى که خوانده بودم را فراموش کرده و بسيار مضطرب مى شوم و اين عاملى بوده که در تمام مقاطع تحصيلى من وجود داشته و تا حدودى مانع رشد تحصيلى من شده است. البته در طول اين دو سال با درمان دارويى خيلى سعى کرده ام که مشکلم را حل کنم ولى در اين راه موفق نشدم. حال از شما مى خواهم که من را کمک کنيد

 
 
 
 
شما علاوه بر افسردگى، اضطراب امتحان هم داريد که در کنار درمان داروئى نياز به درمان غير داروئى مى باشد. لذا با توجه به اينکه براى حل مشکل شما نياز به چندين جلسه حضورى است، بهتر است حتماً به يک روانشناس مراجعه نمائيد و درمانهاى غير داروئى را به کمک ايشان و در طى جلسات مختلف انجام دهيد. اما مطالعه مطالب سايت در مورد راههاى مقابله با اضطراب هم تا حدودى به شما کمک خواهد کرد.
 
 

من مدتى است وقتى صبحها از خواب بيدار مى شوم و روى تختم دراز كشيده ام، به محض اينكه چشمهايم را مى بندم خواب مى بينم. چشمهايم را باز مى كنم خواب قطع مى شود.

چشمهايم را مى بندم دوباره خواب ادامه پيدا مى كند. در ضمن من مشكل خانوادگى دارم. اصلا در خانه شاد نيستم و به مشكلاتم و راههاى رهايی از آن فكر مى كنم. زير چشمهايم گود و كبود شده است. آيا به دليل فكر و خيال زياد است؟

 
 
 
 

مطمئناً شما با بستن چشمهايتان به خواب نمى رويد و شايد بدانيد که خواب داراى مراحلى مى باشد که اين مراحل يک سيکل تکرارى دارد در نتيجه شما در آن مراحل خاص فقط خواب مى بينيد.

بنابراين قسمت دوم سوال شما بيشتر مى تواند بيانگر اين حالت باشد. امکان دارد مشغله هاى ذهنى شما و محتواى ضمير ناخودآگاه برايتان تکرار می شود و يا اينکه به صورت رويا ظهور مى يابند. مراجعه به يک روانشناس يا روانپزشک مى تواند بسيار مفيد باشد.

 
 

اينجانب در دو آزمون «مرگ» و «حمايت دوستان» نتايج ضعيفى به دست آوردم. لطفا مرا راهنمايی کنيد که چه بکنم؟

 
 
 
 
آزمونهاى مورد نظر شما ابعادى از افسردگى و ارتباطات بين فردى و حمايت اجتماعى را مورد سنجش قرار مى دهد. البته به هم نزديک مى باشند يعنى اگر کسى علائم افسردگى را دارد، از لحاظ ارتباط نيز مشکل دارد.

در هر صورت با توجه به نتيجه آزمون «مرگ» بايد ببينيد که نشانه ها و علائم ديگر افسردگى در شما وجود دارد؟ که با کمک مطالب مربوط به افسردگى و آزمونهاى مربوطه مى توانيد اين آگاهى را بدست آوريد و در اين زمينه به خودتان کمک کنيد و يا از ما و ديگران کمک بگيريد.

آزمون «حمايت دوستان» نيز بعدى از حمايتهاى اجتماعى و نيازهاى شما را در اين زمينه مى سنجد. بنابراين بايد کوشش نماييد که در روابط با دوستان و افراد نزديک ارتباط مناسبترى ايجاد نموده و با فعاليتهاى اجتماعى بيشتر اين ارتباطات را توسعه بخشيد.
 
 

مى خواستم بدانم تست خاصى براى پيداكردن علايق مشترك قبل از ازدواج وجود دارد؟ و اينكه به صورت طبقه بندى شده براى انتخاب همسر موضوعات خاصى براى بررسى وجود دارد؟

 
 
 
 
در اين زمينه تست مورد نظر شما وجود دارد، مثلا تست همدم طلبى. همچنين براى ازدواج ملاک و معيارهايى وجود دارد که هم از طرف سازمان بهداشت جهانى مطرح شده و هم اينکه از بعد فرهنگى در ايران مطرح مى باشد.

لذا شما در صورت نياز مى توانيد به مراکز مشاوره و روانشناس مراجعه کنيد و بخواهيد که در اين زمينه به شما کمک کنند.
 
 

با توجه به تواناييها و استعدادم اصلا اراده كافى براى كارهايم ندارم (تنبلي) ولى در حالت اجبار يا فشار نتايجى به مراتب بهتر از همسالان مى گيرم؟!!

 
 
 
 

در نوشتن سوالتان هم تنبلى کرده ايد و واضح و کامل ننوشته ايد و نگفته ايد که از ما چه انتظارى داريد. در هر صورت اين عدم اراده مى تواند به عوامل متعددى وابسته باشد مثل بى انگيزگى، شيوه هاى تربيتى خانواده، نوع ارتباط بين اعضاى خانواده، توجه بيش از حد توسط خانواده و موارد ديگر.

اما وقتى شما مشکلى را شناسائى مى کنيد بايد براى برطرف نمودن آن هم تلاش کنيد. بنابراين راههاى مختلف و زيادى را مى توانيد مورد توجه قرار دهيد و تلاش کنيد، مگر اينکه از وضعيت فعلى راضى باشيد.

 
 

من دچار اضطراب و ترس هستم و گاهى اوقا ت علت اضطرابم را نمى فهم. وقتى كه كوچكترين مشكل يا كارى برايم پيش مى آيد به شدت مضطرب مى شوم. دلم مى خواهد كه گريه كنم اما متاسفانه نمى توانم گريه كنم.

گاهی اوقات وقتى مى خواهم كارى انجام دهم مثلا حتى كار خريد ساده روزانه از شدت اضطراب حضور در اجتماع از خريد منصرف مى شوم. بسيار زود رنج هستم. اضطرابم از وقتى كه هوا رو به تاريكى مى رود بيشتر مى شود و حتى دلم نمى خواهد كه شبها بخوابم. ترس هم مشكل ديگر من است. موقعى كه مى خوابم احساس مى كنم كه تمام اشيا جان دارند و به شكل ترسناكى درمى آيند.

ترس ديگرم كه اخيرا خيلى شديد شده است ترس از مرگ است، حتى ديدن مرده و از حضور در قبرستان وحشت دارم. موقعى كه اضطرابم شديد مى شود احساس خفگى مى كنم و دلم مى خواهد خودم را بكشم تا از رنجى كه مى برم نجات پيدا كنم.
لطفا مرا راهنمايى كنيد.

 
 
 
 
در اضطراب معمولاً فرد از علت آن آگاه نيست و وقتى که پى به علت آن مى برد بايد سعى در کنترل آن نمايد. شما هم بايد در حال حاضر اقدام را شروع نمائيد.

و با توجه به علائم ذکر شده شما احتمالاً دچار ترس اجتماعى (social phobia) هستيد. که البته بايد توسط يک متخصص بيشتر بررسى شود و تشخيص دقيق گذاشته شود. با توجه به اينکه اشاره اى به سابقه درمانى نکرديد توصيه مى شود حتماً در اولين فرصت به يک روانشناس و يا روانپزشک مراجعه نمائيد تا هم تشخيص دقيق داشته باشند و هم اقدامات درمانى را شروع نماييد.
 
 

آيا روابط آميزشى (زنا شوئى ميان مرد و همسرش) تاثير منفى بر عملكرد سيستم اعصاب دارد يا خير؟ با توجه به اينكه من مدت دوسال است كه مشكل اضطراب و همچنين حملات پانيك دارم و اكنون تحت دارو درمانى مى باشم. به عبارتى ديگر آيا اين گونه روابط ضعف عصبى و تشديد بيمارى فوق الذكر را به دنبال دارد؟

 
 
 
 
در حالت نرمال روابط جنسى بين زن و شوهر، از نوع صحيح آن، نه تنها ضررى ندارد و آسيب براى افراد تلقى نمى شود بلکه مفيد هم مى باشد و باعث کاهش بسيارى از تنشها مى گردد مگر اينکه در اين رابطه مشکلى وجود داشته باشد، مثلاً در پانيک، شما از نظر ذهنى (شناختي) با اين رابطه يک ارتباط برقرار مى کنيد و اين باعث تشديد علائم مى گردد.

بنابراين مشکل شما در اين رابطه تاثير مى گذارد نه اينکه روابط جنسى پانيک را تشديد نمايد. پس اگر پانيک درمان شود اين رابطه مشکلى ايجاد نخواهد کرد.
 
 

من در زمينه يافتن همسر مناسب دچار مشکل مى باشم و سالهاست که ايده آل خود را نيافته ام.

 
 
 
 
ازدواج يک امر نسبى است که هيچوقت و هيچکس با صد در صد ايده آلهاى خود ازدواج نمى کند. اما نمى دانم شما اصلاً معيارها و ايده آلهاى مناسبى داريد؟ آيا بطور کامل اين ملاکها را مى شناسيد؟ آيا از خودآگاهى لازم برخوردار هستيد؟ معيارهاى شما چقدر با معيارها و ملاکهاى سازمان بهداشت جهانى نزديک است؟ در هر صورت من فکر مى کنم مراجعه به يک روانشناس و بيان نقطه نظراتتان مى تواند در سوق دادن افکارتان به ملاکهاى منطقى مفيد باشد، و يا اينکه از بعد مشکلات عصبى مثل وسواس و يا زمينه هاى خانوادگى مورد ارزيابى و راهنمائى قرار مى گيريد زيرا حتماً مواردى بوده اند و هستند که شما بتوانيد با آنها زندگى کنيد و ممکن است ملاکها و قضاوتهاى نامناسب مانع گردد.
 
 

من پس از يك سال ازدواج با همسرم هنوز به طور فيزيكى ازدواج نكرده ام و هنوز دختر هستم خواهشمند است به من كمك كنيد. كسى از خانواده ما اين مساله را نمى داند و دكتر به من گفته دچار نوعى فوبيا هستم چون مى ترسم و هنوز نتوانستم به آن عادت كنم.

 
 
 
 
همانطورى که دکتر گفته اند شما مشکلى داريد که البته اين مشکل احتمالاً مربوط به يکى از انواع اختلال عملکرد جنسى مى باشد که واژينيسموس (Vaginismus) نام دارد. اگر اين احتمال درست باشد شما بايد زودتر اقدام مى کرديد و الان نيز بايد سريعتر اقدام نمائيد.

زيرا درمان آن غيرداروئى است و طولانى مى باشد، البته نقش همسر شما در سير درمان بسيار مفيد خواهد بود. بنابراين لازم است که شما حتماً به يک روانپزشکى که سکس درمانى مى کند و يا يک روانشناس با تجربه مراجعه نموده و درمان را شروع نمائيد.
 
 

جگونه مى توان داراى نشاط بيشترى در برقراری ارتباط با ديگران و صحبت كردن با آنها داشته باشم. اين عدم نشاط و بى ميلى براى برقرارى ارتباط با سايرين، در كنار كم حرفى باعث فاصله بيشتر با دوستان و همكاران و حتى خانواده و در نتيجه تشديد ناراحتى مى گردد.

 
 
 
 
اين حالات ممکن است ناشى از يک افسردگى و يا ضعف در ارتباطات اجتماعى و بين فردى باشد. لذا در قدم اول سعى کنيد با فعاليت در زمينه هاى جمعى، اجتماعى، تفريحى و ورزشى ارتباطات بيشتر و بهترى برقرار نمائيد و اعتماد به نفس خود را افزوده و خودتان را بيشتر بپذيريد. اگر موفق نبوديد حتماً به يک روانشناس يا روانپزشک مراجعه نمائيد.
 
 

من دوست پسری دارم كه قبلا با خيلى از دختر ها رابطه جنسى داشته است. نمى دانم با او بمانم يا اين رابطه را به هم بزنم. چون نمى دانم كار اشتباهى مى كرده است و آيا در حال حاضر گذشته او به من ربطى دارد. اگر بخواهم با او ازدواج كنم كار اشتباهى است؟

 
 
 
 
اگر روابط قبلى فرد مورد نظر شما برايتان مهم باشد، حتى اگر رفتارهاى قبلى را تکرار نکند باز هم برايتان مشکل ساز خواهد شد. اما نکته مهم اين است که سن شما کمتر از آن است که اينطور به راحتى راجع به ازدواج صحبت مى کنيد. من فکر مى کنم اين سن براى ازدواج زود باشد مگر اينکه شرايط لازم وجود داشته باشد.

اما اگر شما آمادگى نسبت به ازدواج داشته باشيد از کجا معلوم که دوستتان نيز قصد ازدواج دارند و هدفشان مثل روابط قبلى نيست. بنابراين سعى کنيد خيلى با احتياط و مدارا رفتار کنيد و در صورت امکان با خانواده مورد را مطرح نموده و بررسى نمائيد.
 
 

چگونه وسواس فكرى و ترسهای بزرگ را از خود دور كنم؟

 
 
 
 
وسواس فکرى يک اختلال محسوب مى گردد و چيزى نيست که شما بتوانيد به راحتى آن را از خود دور کنيد و براى اينکار نياز به کمک داريد. بنابراين لازم است که شما به يک روانشناس با تجربه و يا يک روانپزشک مراجعه نمائيد تا با دست آوردن اطلاعات لازم بتوانند روش موثر و مفيدى را با شما شروع کنند و در طى جلساتى بتوانند به شما کمک کنند.

نکته دوم، لازم است اطلاعات بيشترى در مورد ترسهاى خودتان بدهيد و در ثانى تعريف ترس بزرگ براى افراد مختلف متفاوت مى باشد. يعنى آنچه که براى شما بزرگ و مهم جلوه مى کند ممکن است براى ديگران آسان و کم اهميت باشد. از طرف ديگر اين ترسهاى شما، در کنار وسواس، در يک طبقه از ناراحتيها مى گنجند. و وقتى که به يک درمانگر مراجعه مى نمائيد، در طى جلسات درمانى اين دو با هم کار شده و باعث کاهش ترس شما مى شوند.
 
٧

٦

٥
٤
٣
٢
١
صفحه
   
 
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.