خودکشی

 
 
   
 

بهروز فکر می‌کرد که زندگیش به پایان راه رسیده است. همه چیز بعد از مرگ مادرش خراب شده بود. پدرش دو شیفت کار می‌کرد و همیشه عصبی و خسته به نظر می‌آمد. همیشه صحبت‌های او با پدرش به دعوا و مرافعه می‌کشید.
بهروز به تازگی امتحان ریاضی‌اش هم خراب شده بود و نمی‌دانست این موضوع را چگونه با پدرش در میان بگذارد تا از کوره در نرود. او پیش از این همیشه در مورد چیزهای مختلف زندگیش با دوستی که داشت صحبت می‌کرد. او تنها کسی بود که بهروز را درک می‌کرد امّا هفته  پیش با دوستش قهر کرده بود و الان احساس می‌کرد که هیچ پناهگاهی ندارد.
بهروز تصمیم گرفت خود را از پنجره  آپارتمانشان به بیرون پرت کند و به این همه ناراحتی خاتمه دهد. ولی وقتی خواست تصمیمش را عملی کند ناگهان با صدای در متوجه شد که خواهر کوچکترش مریم از مدرسه به خانه برگشت. او نمی‌خواست که این کار را در حضور خواهرش انجام دهد. بنابراین پنجره را بست و در کنار خواهرش به تماشای تلویزیون نشست. پس از آن، وقتی که دوباره به این موضوع فکر کرد ترس برش داشت و تصمیم گرفت با پدرش در این مورد صحبت کند. صحبت‌های او با پدرش به درازا کشید ولی پایان خوشی داشت و او فهمید که چقدر پدرش دوستش دارد و به او اهمیت می‌دهد. فکر خودکشی به طور کلّی از سرش رفت.

1- چرا نوجوانان سعی می‌کنند خود را بکشند؟
اغلب نوجوانانی که اقدام به خودکشی کرده‌اند، پس از آن گفته‌اند که این اقدام را به خاطر فرار از یک وضعیت غیرقابل تحمل و یا رها شدن از افکار و احساسات بد، انجام داده‌اند. آن‌ها، مثل بهروز قهرمان داستان ما، آنقدر که می‌خواستند از شرایط موجود فرار کنند، نمی‌خواستند بمیرند. و در آن لحظه  خاص، «مردن» تنها راه رهایی به نظرشان آمده است.
برخی از کسانی که به زندگی خود خاتمه داده‌اند و یا اقدام به خودکشی کرده‌اند می‌خواسته‌اند از احساس طرد شدگی یا گناه، رهایی یابند. برخی دیگر احساساتشان جریحه‌دار شده، عزیزی را از دست داده و یا به شدّت عصبانی یا شرمنده شده بودند. و بعضی‌ها هم این کار را در واکنش به درماندگی از حل مشکلاتشان انجام داده‌اند.
همه  ما گاهی تحت شرایط سخت و دشوار، احساس درماندگی و ناتوانی می‌کنیم. امّا اغلب افراد بالاخره راهی برای کنار آمدن با مشکلاتشان پیدا می‌کنند. حال سوال این است که چرا یکنفر در برخورد با شرایط یا وضعیت خاصی اقدام به خودکشی می‌کند در حالی که کس دیگری در برخورد با همان شرایط و وضعیت چنین کاری نمی‌کند؟ چه چیزی بعضی‌ها را در برخورد با مشکلات زندگی مقاوم‌تر از دیگران ساخته است؟ چه چیزی باعث می‌شود که فرد، راه دیگری بجز پایان دادن به زندگی خود، برای خارج شدن از یک شرایط بد و دشوار نیابد؟
پاسخ به این سوالات در این واقعیت نهفته است که اغلب افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند دارای افسردگی هستند.

افسردگی
افسردگی باعث می‌شود که مردم عمدتاً بر روی ناکامی‌ها و شکست‌ها تمرکز کنند، بر جنبه‌های منفی شرایطی که دارند تأکید ورزند، و توانائی‌ها و ارزش‌های خود را نادیده یا کم انگارند. کسی که دچار افسردگی حاد باشد قادر به در نظر گرفتن احتمال فرجامی خوب برای کارها نیست و عقیده دارد که هرگز کارها روبه‌راه نخواهد شد و خوشی به سراغش باز نخواهد گشت.
افسردگی چنان بر افکار فرد تأثیر می‌گذارد که او نمی‌تواند زمان و موقعیت مناسب برای چیره شدن بر مشکلات را درک کند. درست مانند این که افسردگی، فیلتری بر سر راه تفکر فرد قرار می‌دهد که باعث تحریف همه چیز می‌گردد. به همین علت است که افراد افسرده همانند سایر مردم درک نمی‌کنند که خودکشی، یک راه حل دائمی برای یک مسأله موقت است. نوجوانی که دارای افسردگی باشد نیز ممکن است حس کند هیچ راه فرار دیگری برای رها شدن از مشکل وجود ندارد.
گاهی اوقات افرادی که به فکر خودکشی می‌افتند ممکن است حتی ندانند که دچار افسردگی هستند. آن‌ها از این مسأله آگاهی ندارند که این افسردگی- و نه شرایط و وضعیت- است که باعث شده فکر کنند «راه دیگری وجود ندارد»، «هرگز درست نخواهد شد»، «هیچ کاری نمی‌توانم بکنم» و امثال آن.
هنگامی که افسردگی بر اثر درمان مناسب برطرف گردد، تفکرات تحریف شده دوباره اصلاح خواهد شد و فرد دوباره انرژی، امید و سرخوشی را بازخواهد یافت. بنابراین تا وقتی که افسردگی حاد وجود داشته باشد، فکر خودکشی هم وجود خواهد داشت.
کسانی که دچار اختلال دوقطبی باشند در معرض خطر بیشتری برای خودکشی قرار دارند زیرا شرایط آن‌ها، هم در حالت افسردگی حاد و هم در حالتی که انرژی بسیار زیادی دارند، می‌تواند آن‌ها را به سوی خودکشی سوق دهد. هر دو مرحله  افراطی در اختلال دوقطبی، بر خلق و خو، دیدگاه و قضاوت فرد تأثیر می‌گذارد و آن‌ها را تحریف می‌کند.

سوء مصرف دارو
نوجوانانی که الکل یا دارو (مواد مخدر) مصرف می‌کنند نیز در معرض خطر بیشتری برای خودکشی قرار دارند. الکل و برخی از داروها دارای تأثیرات افسردگی بر روی مغزند و سوء مصرف آن‌ها می‌تواند به افسردگی حاد بیانجامد. این مساله به ویژه در مورد نوجوانانی که به دلایل بیولوژیک، سابقه  خانوادگی یا سایر محرک‌های زندگی، استعداد بیشتری برای دچار شدن به افسردگی دارند صادق است.
بسیاری از افراد افسرده به الکل یا دارو به عنوان راه فرار پناه می‌برند و این مشکل را بدتر می‌کند. آن‌ها نمی‌دانند که الکل و دارو تأثیراتی بر مغز می‌گذارند که می‌تواند در بلند مدّت مشکل افسردگی آنان را شدیدتر سازد.
الکل و دارو علاوه بر اثرات افسردگی، بر نحوه  قضاوت فرد نیز تأثیر می‌گذارند. آن‌ها توانایی فرد در تخمین ریسک، تصمیم‌گیری مناسب و فکر کردن به راه حل مسأله را مختل می‌سازند. بسیاری از اقدام به خودکشی‌ها هنگامی صورت می‌گیرد که فرد تحت تأثیر الکل یا دارو باشد.
البته این بدان معنی نیست که هر کسی که دچار افسردگی است یا مشکل مصرف الکل و دارو دارد، اقدام به خودکشی می‌کند. امّا این وضعیت‌ها - به ویژه هنگامی که هر دو با هم وجود داشته باشند- خطر اقدام به خودکشی را در فرد افزایش می‌دهند.

2- خودکشی همیشه با برنامه‌ریزی قبلی نیست
گاهی اوقات، فرد افسرده از قبل برای خودکشی برنامه‌ریزی می‌کند. امّا بسیاری اوقات نیز اقدام به خودکشی بدون برنامه‌ریزی قبلی و در همان لحظه  احساس ناراحتی شدید، روی می‌دهد. شرایطی مانند جدایی، دعوا با والدین، حاملگی ناخواسته، کنار گذاشته شدن توسط فردی دیگر، مورد آزار قرار گرفتن و نظایر آن باعث ناراحتی شدید فرد می‌گردد. و اگر این شرایط برای کسی پیش آید که از قبل دچار افسردگی هم هست، مشکل دو چندان می‌شود.
برخی از کسانی که اقدام به خودکشی می‌کنند واقعاً قصد مردن دارند و بعضی ندارند. برای بعضی‌ها، اقدام به خودکشی، راهی برای بیان دردهای عمیق هیجانی است. آن‌ها نمی‌توانند بگویند چه احساسی دارند، بنابراین برای آن‌ها اقدام به خودکشی، راهی برای رساندن پیامشان محسوب می‌گردد. امّا متأسفانه حتی موقعی که اقدام به خودکشی به مثابه  فریاد کمک‌خواهی است و فرد واقعاً قصد مردن ندارد، راهی برای کنترل آن وجود ندارد. بسیاری از افرادی که واقعاً نمی‌خواستند خود را بکشند، یا مرده‌اند یا دچار بیماری‌های حاد شده‌اند.

3- علائم هشدار دهنده
معمولاً فردی که به خودکشی فکر می‌کند یا برای آن برنامه‌ریزی می‌کند، نشانه‌هایی از خود بروز می‌دهد. در اینجا برخی از این نشانه‌ها آورده شده‌اند:

  • صحبت کردن درباره  خودکشی با مرگ به طور کلی
  • صحبت کردن درباره  «کنار کشیدن» یا «دور شدن»
  • اشاره به چیزهایی که «دیگر به آن نیاز ندارند» و ترک مالکیت
  • صحبت کردن درباره  احساس نومیدی یا گناه
  • کناره‌جویی ازدوستان یا خانواده و از دست دادن تمایل برای بیرون رفتن از خانه
  • عدم تمایل به مشارکت در کارها یا فعالیت‌هایی که قبلاً مورد علاقه بودند
  • مشکل داشتن در تمرکز
  • تغییرات در عادت‌های خواب و خوراک
  • رفتارهای خود-تخریبی (نوشیدن الکل، مصرف دارو، بریدن اندام‌ها، و ...)

4- اگر خودتان بودید ...
اگر شما به فکر خودکشی افتاده‌اید، فوراً از دیگران کمک بگیرید. افسردگی، بسیار قوی است و شما نمی‌توانید منتظر بمانید و امیدوار باشید که حالتان بهتر شود. هنگامی که فردی برای مدتی طولانی احساس افسردگی و ناراحتی داشته باشد، بازگشت به حالت اولیه دشوارتر می‌شود
با کسی که به او اطمینان دارید صحبت کنید. اگر نمی‌توانید با پدر و مادر خود صحبت کنید با معلّم، مشاور مدرسه، یکی از منسوبین، مربی، پیشوای مذهبی یا امثال این‌ها صحبت کنید. اگر هیچکدام از این‌ها میسر نشد با شماره تلفن‌هایی که معمولاً در همه  کشورها برای مشاوره  روانی در اختیار مردم قرار دارد (در ایران: صدای مشاور) تماس بگیرید. این مشاوران تلفنی می‌توانند بدون این که اسم شما رابپرسند یا قیافه  شما را ببینند به شما کمک کنند. این مکالمات معمولاً محرمانه است و هیچکس از آشنایانتان نمی‌فهمد که شما تلفن کرده‌اید. وظیفه  این مشاوران کمک به شما در کنار آمدن با شرایط سخت و دشوار است.

5- اگر کسی بود که می‌شناسید ...
اگر فکر می‌کنید کسی در فکر خودکشی است، بهترین کاری که می‌توانید بکنید این است که سرصحبت را با او باز کنید. این کار هم به شما امکان می‌دهد که به او کمک کنید و هم به او کمک کند که حس کند تنها نیست و کسی او را درک می‌کند و نگرانش است.
همچنین، حرف زدن با شما به او فرصت می‌دهد که راه‌حل‌های دیگری برای حل مشکل را نیز در نظر بگیرد. اغلب اوقات کسانی که در فکر خودکشی هستند دوست دارند با یک فرد مورد اعتماد صحبت کنند. به دلیل آن که افراد افسرده قادر نیستند مثل دیگران راه حل‌های مختلف یک مساله را در نظر بگیرند، این مکالمه فرصتی را فراهم می‌سازد تا با همکاری یک نفر دیگر، حداقل یک راه دیگر برای خروج از شرایط بحرانی پیدا شود.
نکته‌ای که نباید فراموش کنید این است که حتی اگر او شما را قسم بدهد که این مطلب را به کسی نگوئید و پیش خود محرمانه نگاه دارید، باید هر چه زودتر در صدد جلب کمک برآئید زیرا زندگی دوست شما به آن بستگی دارد. کسی که به طور جدّی در فکر خودکشی است در چنان وضعیتی قرار دارد که نمی‌تواند تشخیص دهد که نیازمند کمک است. هر چه زودتر موضوع رابا یک فرد بزرگسال در میان بگذارید.
اگر لازم بود می‌توانید خودتان با شماره تلفن‌هایی که معمولاً از هر کشور بدین منظور وجود دارد (در ایران: صدای مشاور) تماس بگیرید و از آن‌ها کمک بخواهید.
گاهی اوقات نوجوانانی که اقدام به خودکشی می‌کنند- یا کسانی که جان خود را بر اثر خودکشی ازدست می‌دهند- هیچ سرنخ یا علامت قبلی ازخود به جا نمی‌گذارند. بنابراین در این مورد افراد خانواده و دوستان نباید علاوه بر احساس ناراحتی و اندوه به خاطر از دست دادن عزیزشان، احساس گناه به خاطر عدم اقدام پیشگیرانه کنند. زیرا گاهی اوقات واقعاً هیچ نشانه‌ای از قبل وجود ندارد که باعث شود اطرافیان خودشان را سرزنش کنند.
هنگامی که فردی بر اثر خودکشی جانش را از دست می‌دهد، کسانی که او را می‌شناختند دچار درد عاطفی وحشتناکی می‌شوند. نوجوانانی که به تازگی عزیزی را از دست داده‌اند یا در بحرانی گرفتار آمده‌اند و یا یکی از اعضای خانواده یا همکلاسی‌هایشان خودکشی کرده است، خودشان در برابر فکر یا اقدام به خودکشی آسیب‌پذیرتر هستند. بنابراین اگر یکی از نزدیکانتان اقدام به خودکشی کرده است، بهتر است خودتان نیز به یک روان درمانگر مراجعه و با او صحبت کنید.

6- کنار آمدن با مشکلات
نوجوانی دوره  راحتی نیست. فشارهای اجتماعی، تحصیلی و شخصی زیادی در این دوره وجود دارد که همگی تازه هستند. و برای نوجوانانی که مشکلات دیگری هم از قبیل زندگی در محیط خشونت بار دارند این فشارهای تازه، زندگی را بسیار سخت می‌سازد.
برخی از نوجوانان درباره  امور جنسی و روابط با دیگران حساسیت دارند و نگران سر و وضع و جذابیت‌ها و یا عدم مقبولیت خود هستند. برخی دیگر درگیر تناسب اندام و مشکلات تغذیه‌ای خود هستند و به دلیل در نظر گرفتن ایده‌آل‌های غیرواقعی و ناممکن برای خود، احساس بدی نسبت به خودشان پیدا می‌کنند. برخی دیگر از نوجوانان مشکلات آموزشی یا تمرکز فکر دارند که مانع از پیشرفت تحصیلی آن‌ها می‌شود. همه  این مشکلات باعث می‌شود که نوجوان احساس ناخوشایندی نسبت به خود پیدا کند و یا احساس کند که دیگران احساس ناخوشایندی نسبت به او دارند.
این گونه مسائل و مشکلات اگر مدّت زیادی ادامه داشته باشد و روی هم انباشته شود می‌تواند به افسردگی بیانجامد. البته ممکن است این سوال به نظرتان برسد که همه  ما درمقاطعی از زندگی خود با چنین مسائل دردناکی روبرو بوده‌ایم، پس چگونه است که دچار افسردگی نشده‌ایم؟ پاسخ این سوال به خانواده، دوستان، مدرسه، درجه  ایمان و چیزهایی نظیر این‌ها که ما به آن‌ها «شبکه‌های حمایتی» می‌گوئیم باز می‌گردد. معمولاً آدم‌ها هنگامی که حداقل یکنفر را داشته باشند که او را قبول داشته و بتوانند به او اعتماد کنند، بهتر با شرایط سخت کنار می‌آیند. همچنین به خاطر داشتن این نکته که اغلب مسائل و مشکلات، موقتی هستند و می‌توان برآن‌ها فائق آمد، به آدم‌ها کمک می‌کند تا بهتر با مشکلات کنار بیایند.
هنگامی که با مشکلی دست و پنجه نرم می‌کنید، انجام کارهای زیر می‌تواند به شما کمک کند:

    • مشکلتان را با یک نفر که به او اعتماد دارید در میان بگذارید.
    • دور و بر کسانی باشید که به شما توجه دارند و آدم‌های مثبتی هستند.
    • از دیگران کمک بخواهید و سعی کنید راه برون رفت از مشکل پیش رو را بیابید.
    • اگر مشکلی که دارید شما را افسرده و دلتنگ کرده است و یا از وجود شبکه‌های حمایتی محروم هستید به روان درمانگر یا مشاور مراجعه کنید.

مشاوران و روان‌درمانگران می‌توانند پشتیبانی عاطفی لازم را برای نوجوانان فراهم سازند و به آن‌ها کمک کنند تا مهارت‌های انطباقی خود را برای مواجه شدن با مشکلات پرورش دهند. همچنین می‌توانند بین افرادی که مشکلات مشابه دارند (مثلاً بی‌اشتهایی و مشکلات تناسب اندام، زندگی با افراد الکلی، یا مسائل مربوط به سلامت جنسی) یک شبکه  حمایتی ایجاد کنند. این گونه شبکه‌ها محیط مناسبی است که شما می‌توانید مشکلاتتان را با افراد دیگری که همان ملاحظات شما را دارند در میان بگذارید.

ترجمه:  کلینیک الکترونیکی روان‌یار

منبع

"Suicide", Matthew K. Nock, PhD, March 2006,
http://www.teenshealth.com

مقالات مرتبط

* 10 راهنمایی برای کنار آمدن با افسردگی در روابط شخصی
* علائم هشدار دهنده  افسردگی
* شاید افسردگی نباشد

 
 
 
 

:نظر خود را در مورد اين مطلب اعلام نماييد
( 22  رای )
 
بی استفاده کم استفاده متوسط مفید خيلی مفید
 
     
 
 
 
 
تعیین وقت
پرسش‌های رایج
           مقالات مرتبط
 
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.