1386/05/23
نگاه به زندگی از دریچه‌های متفاوت
 

 
روزى مرد ثروتمندى دست پسر بچه‌ كوچك خود را گرفت و به تماشاى روستايى ‌برد  تا نشان دهد روستائيان با چه فقر و مشكلاتی زندگى مى‌كنند تا او قدر زندگى‌اى را كه دارد بداند.
مرد و پسرش به روستا رفتند و يك شب را در خانه به ظاهر محقر يك خانواده روستايى به سر كردند.
فرداى آن‌ روز كه روستا را ترك مى‌كردند، در حال بازگشت، پدر از پسرش پرسيد: خوب، پسرم ديدى روستائى‌ها چگونه زندگى مى‌كردند؟
پسر گفت: آرى.
پدر از پسرش پرسيد: متوجه شدى زندگى آنان چه حال و هوائى داشت؟
پسر گفت: آرى.
پدر از پسرش پرسيد: خوب، حالا نظرت چيست؟
پسر در جواب گفت: تفاوت فوق‌العاده زيادى بين زندگى‌ ما و آن‌ها وجود دارد.
ما در وسط خانه حوضى با يك فواره كوچك داريم، آن‌ها در کنار خانه‌شان يك رودخانه بيكران و پرخروش دارند.
ما در اطاق‌هايمان فانوس‌هاى طلائى و نقره‌اى بر ديوار آويزان كرده‌ايم آن‌ها يك آسمان ستاره و بينهايت فانوس زيبا دارند.
ديوار خانه ما محدود ولى ديوار باغ آن‌ها تا بينهايت ادامه دارد.
چقدر خوشحالم پدر كه مرا به آنجا بردى، متشكرم پدر.
تو به درستى به من نشان دادى ما چقدر فقيريم.
 

---

منبع :

:نظر خود را در مورد این مطلب اعلام نمایید
( 125 راى )
خیلی بیمزه بیمزه متوسط جالب خیلی جالب
 
     
 
 
 
     
 
   
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.