1387/11/26
نامه يك روان‌شناس به دخترش
 

 

سحرجان نكاتى هست كه بايد بدانى، هرچند كه می‌دانم می‌دانى پس هدف از اين نوشته فقط يادآورى دانسته‌هاى توست تمامى انسانها در طول كار و زندگى خود انتظاراتى دارند كه برآورده نشده است كه اغلب زمينه ساز ناخشنودی‌هاى آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهى را براى ارتباط بهتر با تو پيدا كنم پس تصميم گرفتم برايت نامه‌اى بنويسم. تا آنجا كه می‌دانم واقعيت مانند هوا می‌ماند آن را نمی‌توان تغيير داد و بجاى صرف انرژى جهت مبارزه با واقعيت‌ها بايد آن را بپذيرى و به زندگی‌ات ادامه بدهى لذا براى اين كه موضوع را بيشتر برايت روشن كنم، از مديريت فردى شروع می‌كنم.
مديريت فردی: همه ما براى زندگى خود برنامه منظمى داريم و اهدافى كه در ذهن می‌پرورانيم و تلاش می‌كنيم كه به آن‌ها دست پيدا كنيم. لذا دقت كن كه نكات ذيل را به خاطر بسپارى
١- هدف خود را تعريف كن
٢- هدفت را مجهول و مبهم مگذار و به روشن‌ترين شكل ممكن آن را براى آينده تعريف كن.
٣- اقدامات خود را درجهتى قرار بده كه به آن هدف برسى.
٤- كارهايى را كه براى رسيدن به اهدافت بايد انجام دهى، مشخص كن.
می‌دانى دخترم زمانى كه مشكلات بروز می‌كنند، اتفاقات غير منتظره رخ می‌دهند، وقتى در جاده‌اى هستى كه همه چيز سربالايى به نظر می‌رسد، وقتى پولت كم و بدهی‌هايت زياد است، وقتى می‌خواهى بخندى و آه می‌كشى، وقتى غم وغصه‌هايت زياد است و می‌خواهد تو را به زير بكشد چه می‌كنی؟ آيا فرياد ميزنى، آيا رها می‌كنى و می‌روى در پى سرنوشت، واقعاً چه می‌كنی؟ می‌خواهى كمى كمكت كنم؟ می‌دانى پاسخ چيست؟
اگر لازم است كمى بياساى ولى تسليم نشو زيرا زندگى پر از فراز و نشيب‌هاى فراوان است و اين موضوعى است كه گهگاهى اتفاق می‌افتد و چه بسيار كسانى كه شكست خوردند در حالى كه با كمى مداومت می‌توانستند پيروز شوند. تنها كسانى موفقيت را درك كردند كه تسليم نشدند هر چند سرعتشان كم بود هر چند گامهاى ايشان كند بود زيرا آنان فقط به رسيدن فكر می‌كردند رسيدن به آنجايى كه بايد می‌رسيدند. دخترم بايد بدانى كه زندگى يك سفر است و هر بخش از آن يك سفر كوتاه اما در نوع خود كامل. از يك نويسنده ناشناس می‌خواندم كه زندگى را اين گونه تفسير كرده بود كه چه سخت است رفتن و چه سخت‌تر از آن است كه پاهايت زخمى و كوله‌ات پر از مشكلات باشد ولى سخت‌تر از آن اين است كه ندانى به كجا ميروى.
حتماً سوال خواهى كرد از كجا بدانم بايد كجا بروم، نمی‌دانم آيا كتاب آليس در سرزمين عجايب را خوانده‌اى يا خير؟ آليس وقتى در سرزمين عجايب گم شد تقاضاى كمك كرد وگربه به او گفت به كجا می‌خواهى بروى، آليس گفت نمی‌دانم،گربه گفت پس فرقى نمی‌كند به كجا بروى پس دقت كن به كجا می‌روى، با كدامين پا می‌روى و به كدام سو می‌روى زيرا مسافرى در شهرى غريب بدون داشتن نقشه گم می‌شود. پس بايد مسير زندگی‌ات را مشخص كنى، هدفت از طى اين مسير زندگى چيست و اين را بدان كه هيچ ثروتى در تپه‌هاى قديمى يافت نمی‌شود. ثروت در يك قدمى ماست، خوشبختى در نزديكى ماست فقط بايد چشم باز كنى وببينى. دقت كن چه عينكى از پيش داوری‌ها بر روى صورت تو قرار گرفته است، اسير كدام رنگى و چه رنگى را براى ادامه مسير انتخاب كرده‌اى. خشم، نفرت، جنگ، صلح، دوستى و يا آشتی؟
آيا هيچ انديشيده‌اى كه كدام را انتخاب كرده‌اى و يا از كدام يك از آن‌ها در حال استفاده هستی؟ قبل از هر چيز و هر انتخاب كمى استراحت كن تا بتوانى در حين عبور از صخره‌هاى زندگى با فكر عمل كنى تا به واهه‌هاى پر از آب و خوشبختى برسى، پس عجله نكن كمى بياساى و انديشه كن .......

                                                                                                                             پدرت حميد اسكويى

 

---

منبع :

:نظر خود را در مورد این مطلب اعلام نمایید
( 68 راى )
خیلی بیمزه بیمزه متوسط جالب خیلی جالب
 
     
 
 
 
     
 
   
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.