1388/06/01
كرگدن و پرنده
 

 
يک کرگدن جوان، تنهايى توى جنگل مى‌رفت. دم جنبانکى که همان اطراف پرواز مى‌کرد، او را ديد و از او پرسيد که چرا تنهاست.
کرگدن گفت: همه کرگدن‌ها تنها هستند.
دم جنبانک گفت: يعنى تو يک دوست هم ندارى؟
کرگدن پرسيد: دوست يعنى چى؟
دم جنبانک گفت: دوست، يعنى کسى که با تو بيايد، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند.
کرگدن گفت: ولى من که کمک نمى‌خواهم.
دم جنبانک گفت: اما بايد يک چيزى باشد، مثلاً لابد پشت تو مى‌خارد، لاى چين‌هاى پوستت پر از حشره‌هاى ريز است. يکى بايد پشت تو را بخاراند، يکى بايد حشره‌هاى پوستت را بردارد.
کرگدن گفت: اما من نمى‌توانم با کسى دوست بشوم. پوست من خيلى کلفت و صورتم زشت است. همه به من مى‌گويند پوست کلفت.
دم جنبانک گفت: اما دوست عزيز، دوست داشتن به قلب مربوط مى‌شود نه به پوست.
کرگدن گفت: قلب؟ قلب ديگر چيست؟ من فقط پوست دارم و شاخ.
دم جنبانک گفت: اين که امکان ندارد، همه قلب دارند.
کرگدن گفت: کو؟ کجاست؟ من که قلب خودم را نمى‌بينم!
دم جنبانک گفت: خب، چون از قلبت استفاده نمى‌کنى، آن را نمى‌بينى؛ ولى من مطمئنم که زير اين پوست کلفت يک قلب نازک دارى.
کرگدن گفت: نه، من قلب نازک ندارم، من حتماً يک قلب کلفت دارم.
دم جنبانک گفت: نه، تو يک قلب نازک دارى. چون به جاى اين که دم جنبانک را بترسانى، به جاى اين که لگدش کنى، به جاى اين که دهن گنده‌ات را باز کنى و آن را بخورى، دارى با او حرف مى زنى.
کرگدن گفت: خب، اين يعنى چى؟
دم جنبانک جواب داد: وقتى که يک کرگدن پوست کلفت، يک قلب نازک دارد يعنى چى؟! يعنى اين که مى‌تواند دوست داشته باشد، مى‌تواند عاشق بشود.
کرگدن گفت: اينها که مى‌گويى يعنى چى؟
دم جنبانک گفت: يعنى ... بگذار روى پوست کلفت قشنگت بنشينم، بگذار...
کرگدن چيزى نگفت. يعنى داشت دنبال يک جمله مناسب مى‌گشت. فکر کرد بهتر است همان اولين جمله‌اش را بگويد. اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را مى‌خاراند.
داشت حشره‌هاى ريز لاى چين‌هاى پوستش را با نوک ظريفش برمى‌داشت. کرگدن احساس کرد چقدر خوشش مى‌آيد. اما نمى‌دانست دقيقاً از چى خوشش مى‌آيد.
کرگدن گفت: اسم اين دوست داشتن است؟ اسم اين که من دلم مى‌خواهد تو روى پشت من بمانى و مزاحم‌هاى کوچولوى پشتم را بخورى؟
دم جنبانک گفت: نه اسم اين نياز است، من دارم به تو کمک مى‌کنم و تو از اين‌که نيازت برطرف مى‌شود احساس خوبى دارى، يعنى احساس رضايت مى‌کنى. اما دوست داشتن از اين مهم‌تر است.
کرگدن نفهميد که دم جنبانک چه مى‌گويد اما فکر کرد لابد درست مى‌گويد. روزها گذشت، روزها، هفته‌ها و ماه‌ها، و دم جنبانک هر روز مى‌آمد و پشت کرگدن مى‌نشست، هر روز پشتش را مى‌خاراند و هر روز حشره‌هاى کوچک را از لاى پوست کلفتش بر مى‌داشت و مى‌خورد، و کرگدن هر روز احساس خوبى داشت.
يک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو اين موضوع که کرگدنى از اين که دم جنبانکى پشتش را مى‌خاراند و حشره‌هاى پوستش را مى‌خورد احساس خوبى دارد، براى يک کرگدن کافى است؟
دم جنبانک گفت: نه، کافى نيست.
کرگدن گفت: بله، کافى نيست. چون من حس مى‌کنم چيزهاى ديگرى هم هست که من احساس خوبى نسبت به آنها داشته باشم. راستش من مى‌خواهم تو را تماشا کنم.
دم جنبانک چرخى زد و پرواز کرد، چرخى زد و آواز خواند، جلوى چشم‌هاى کرگدن. کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد. اما سير نشد.کرگدن مى‌خواست همين طور تماشا کند. کرگدن با خودش فکر کرد اين صحنه قشنگ‌ترين صحنه دنياست و اين دم جنبانک قشنگ‌ترين دم جنبانک دنيا و او خوشبخت‌ترين کرگدن روى زمين. وقتى که کرگدن به اينجا رسيد، احساس کرد که يک چيز نازک از چشمش افتاد.
کرگدن ترسيد و گفت: دم جنبانک، دم جنبانک عزيزم، من قلبم را ديدم، همان قلب نازکم را که مى‌گفتى. اما قلبم از چشمم افتاد، حالا چکار کنم؟
دم جنبانک برگشت و اشک‌هاى کرگدن را ديد. آمد و روى سر او نشست و گفت: غصه نخور دوست عزيز، تو يک عالم از اين قلب‌هاى نازک دارى.
کرگدن گفت: اين‌که کرگدنى دوست دارد دم جنبانکى را تماشا کند و وقتى تماشايش مى‌کند، قلبش از چشمش مى‌افتد يعنى چى؟
دم جنبانک چرخى زد و گفت: يعنى اين که کرگدن‌ها هم عاشق مى‌شوند.
کرگدن گفت: عاشق يعنى چى؟
دم جنبانک گفت: يعنى کسى که قلبش از چشم‌هايش مى‌چکد.
کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهميد، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او باز هم تماشايش کند و باز قلبش از چشم‌هايش بيفتد. کرگدن فکر کرد اگر قلبش همين طور از چشم‌هايش بريزد، يک روز حتماً قلبش تمام مى‌شود. آن وقت لبخندى زد و با خودش گفت: من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عيبى دارد، بگذار تمام قلبم براى او بريزد!
 

---

منبع :

:نظر خود را در مورد این مطلب اعلام نمایید
( 79 راى )
خیلی بیمزه بیمزه متوسط جالب خیلی جالب
 
     
 
 
 
     
 
   
 
 
© Copyright 2009 Ravanyar Clinic. All Rights Reserved.