از اينكه سايت موفق و مفيدى در زمينه بيماریهاى روانى و ارائه آزمونهاى متنوع روانپزشكى فعال نمودهايد جاى بسى تقدير و تشكر دارد. و اما با توجه به فراخوان سايت، در زمينه نوشتن داستان از وضعيت روانى خود، بايد به عرضتان برسانم كه بنده در سال ٨٠ بنا به دلايلى از جمله اختلافات خانوادگى در اوايل ازدواج و نيز به دليل به تاخير افتادن وضعيت استخدامى، دچار حالت و رفتارهاى خاصى از جمله، زودرنج شدن، عصبانى شدنهاى بیمورد، منفیبافى، درگيرى با خود و درد شديد در ناحيه شكم و روده شدم. با توصيه برخى از همكاران چندين كتاب در اين زمينه مطالعه كردم از جمله (راز شاد زيستن و غيره) كه بطور مقطعى موثر هم بودند تا اينكه يك روز بخاطر درد شكم به پزشك متخصص عمومى مراجعه كردم و او هم مقدارى دارو برايم تجويز نمود كه بعدها متوجه شدم داروهاى آرامبخش هستند، نه درد شكم و به اين نتيجه رسيدم كه با يكى از پزشكان عمومى كه آشناى بنده بود مساله را در جريان بگذارم. دكتر نيز وضعيت روانى بنده را افسردگى خفيف تشخيص داد و مقدارى هم دارو برايم تجويز نمود كه بعد از خوردن داروها، وضعيت بنده متاسفانه نه تنها بهتر نشد بلكه بدتر هم شد. ناگفته نماند كه پزشك مربوط در جواب سوال بنده كه آيا مراجعه به يك روانپزشك لازم است يا نه؟ مرا به شدت از مراجعه به روانپزشك ترساند به اين بهانه كه دوز داروهاى روانپزشكان بالاست و طولانیمدت، و در نهايت نوعى اعتياد و وابستگى به داروهاى آرامبخش به دنبال دارد. اما پس از مدتى با مشورت و توصيه همكارى كه خانمش قبلا به افسردگى مبتلا شده بود و از وضعيت آن خيلى شاكى بود كه چرا زودتر براى معالجه آن (البته بخاطر مخالفت شديد پدر خانمش از اينكه دخترش انگ روانى نخورد) اقدام نكرده است به تبريز رفتم و خلاصه اينكه يك سال و نيم تحت نظر روانپزشك بودم و داروها را مرتب مصرف میكردم تا اينكه خدارا شكر بطور كامل مداوا شدم و خوشبختانه الان نيز حتى يك قرص از داروهايى كه پزشك عمومى مرا از معتاد شدن به آنها ترسانده بود و واقعا دوز آنها بالا هم بود در منزل ندارم. اكنون نيز به اقتضاى شغلى خويش كه دبير میباشم هر فاميل، دوست، آشنا، همكار و يا دانشآموزى كه با بنده درددل میكند وضعيت قبلى خود را برايش بازگو میكنم و حتما او را براى مراجعه به روانپزشك راهنمايى میكنم. به اميد روزى كه ما انسانها قبل از مداواى جسممان به فكر مداواى روح و روانمان باشيم.